بچه های امروزی

شروع نوشتن من...

بچه های امروزی

شروع نوشتن من...

ادامه داستان

جامدادی علی را پیدا کرد ان را زیر و رو کرد و وقتی دید که مدادش نیست خیلی ناراحت شد ود در ان لحضه علی وارد کلاس شد دید کیفش زیر و رو شده و رضا هم دارد گریه میکند علی جامدایی اش را از رضا گرفت و او را هول داد و بهش گفت: چرا کیف منو زیر و رو کردی بعد کیفش را مرتب کرد. رضا از او عذر خواهی کرد و گفت: من را ببخش من بیخودی به تو شک کردم و ... 


در ادامه با ما باشید ...