ان دعوا شوخی شوخی جدی شد دعوای ان دوتا به یقه گیری کتک کاری کشیده بود تا که یک روز یکیاز انها با یک مشت محکم چشم ان دیگری رو کبود و سیاه کرد فردا ان روز پسری که کبود شده بود با کیلید خود به جون ان دیگری افتاد کیلید را دراورد و به سر و دل ان دیگری زد.
پسری که مدادش گمشده بود علی نام داشت و ان دیگری رضا. علی کیفش را گذاشت در کلاس و رفت و به بازی خود رسید ولی رضا کیف علی را برداشت و ان را زیرورو کرد بعد از کلی گشت زدن در کیف علی...
در ادامه با ما همراه باشید
پسر کوچک بود در تولد ان پسر مادر بزرگش به ان یک مداد داد ان مداد سرش عکس ان پسر بود و پایینش نوشته بود i love you با خط زیبا و ان پسر در یک دفتر این خواطره را ثبت کرد تا همیشه در یادش بماند و ان خواطره را هم با همین مدادی که گمشده بود نوشته بود این ماجرا نزدیک به یک هفته تول کشید اما بعد از کلی مذاکره بین این دو نفر با کمک یک دوست به نام علی عادلی ...
30
با ما همراه باشید