-
666666 ششتایی ها666666666
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1394 13:25
روزی روزگاری یک بازی مهم انجام میشد یک ساعت قبل از بازی استادیم پر شد بازی شروع شد و یکی از تیم ها 1 گل خورد در دقیقه 80 بودیم 10 دقیقه به پایان مسابقه باقی مانده بود که تیمی که عقب بود گل زد و 1-1 شدند تیمی که گل زده بود گل دوم هم زد و برد طرفداران دو تیم با هم درگیر شدند هی به هم کری می گفتند کمی مانده به بازی برگشت...
-
بابا
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 19:07
-
باشه تو بردی
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 19:06
-
تو این عکس چی میبینید
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 19:04
-
باشه بابا تو خوابی
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 19:03
-
قیافه من
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 19:00
-
وقتی که گریه میکنی
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 18:59
-
من و عادل فردوسی پور
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 18:58
-
قیافت وقتی که
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 18:57
-
پاک کردن گوش
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 18:57
-
مسافرت رفتن زن شوهر
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 18:56
-
نظرسنجی جدید
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 10:48
اگر بارسایی هستید عدد 1 اگر رعالی هستید عدد2
-
نظر
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1394 19:18
لطفا نظر خود را در رابطه با وبلاگ به من به گویید من با کمال میل پذیرا هستم داخل همین پست
-
قتل در اپارتمان!!!!!!!
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1394 19:13
برای ادامه داستان روی قتل در اپارتمان!!!!!! کیلیک کنید
-
قتل در اپارتمان!!!!!!!
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1394 19:07
به نام خدا روزی روزگاری مردی با زنش صحیح و سالم زندگی می کردند روزی از روز ها زن بیمار شد و مجبور شد به بیمارستان برود دکتر زن را ویضیت کرد و گفت متسفانه زن شما به معرض سرطان گرفتار شده و باید تهت مراقبت باشد روز ها گذشت و زن بهتر نشد بلکه بد تر هم شد دکتر گفت ما باید شروع مرحات شیمی درمانی را اغاز کنیم مرد گفت باشه...
-
توجه توجه
جمعه 21 اسفندماه سال 1394 16:35
سلام به تمام دنبال کننده گان وبلاگ اسم من علیرضا هستش ولی کنار اسم نوشته علیرضا و محمد امین محمد امین را خط بزنید ممنون
-
ادامه داستان
جمعه 21 اسفندماه سال 1394 16:30
الکی به تو شک کرده بودم. مرا می بخشی. علی در جواب گفت من تو را نمی بخشم و رفت رضا ناراحت شد و تصمیم گرفت هر کاری که شده برای علی انجام دهد تا علی او را ببخشد مثالا: خوراکی خوب به او داد ولی علی ان را پرت کرد- به خانهعلی رفت تا با ان به پارک برود ولی علی قبول نکرد-و... علی اعصابش خورد شد در ادامه با ما باشید ...
-
ادامه داستان
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1394 11:17
جامدادی علی را پیدا کرد ان را زیر و رو کرد و وقتی دید که مدادش نیست خیلی ناراحت شد ود در ان لحضه علی وارد کلاس شد دید کیفش زیر و رو شده و رضا هم دارد گریه میکند علی جامدایی اش را از رضا گرفت و او را هول داد و بهش گفت: چرا کیف منو زیر و رو کردی بعد کیفش را مرتب کرد. رضا از او عذر خواهی کرد و گفت: من را ببخش من بیخودی...
-
ادامه داستان
دوشنبه 21 دیماه سال 1394 17:18
ان دعوا شوخی شوخی جدی شد دعوای ان دوتا به یقه گیری کتک کاری کشیده بود تا که یک روز یکیاز انها با یک مشت محکم چشم ان دیگری رو کبود و سیاه کرد فردا ان روز پسری که کبود شده بود با کیلید خود به جون ان دیگری افتاد کیلید را دراورد و به سر و دل ان دیگری زد. پسری که مدادش گمشده بود علی نام داشت و ان دیگری رضا. علی کیفش را...
-
ادامه داستان
دوشنبه 7 دیماه سال 1394 21:31
پسر کوچک بود در تولد ان پسر مادر بزرگش به ان یک مداد داد ان مداد سرش عکس ان پسر بود و پایینش نوشته بود i love you با خط زیبا و ان پسر در یک دفتر این خواطره را ثبت کرد تا همیشه در یادش بماند و ان خواطره را هم با همین مدادی که گمشده بود نوشته بود این ماجرا نزدیک به یک هفته تول کشید اما بعد از کلی مذاکره بین این دو نفر...
-
دوستی یا دشمنی... ادامه ی داستان
شنبه 28 آذرماه سال 1394 14:55
با تلاش دوباره ولی سخت تر با هم دوست شدند ولی نمیدانید که چه اتفاقی افتاد یک تهمت جدید تهمت این بود:تو مداد من را دزدیدی من خیلی ان را دوست داشتم ومی دونم العان دارید با خودتان چه فکری می کنید فکر میکنید که چرا بخواطر یک مداد با هم قهر کردن العان بهتون می گم چند سال پیش وقتی ان پسر کوچک بود... در ادامه با ما همراه...
-
دوستی یا دشمنی... ادامه ی داستان
شنبه 28 آذرماه سال 1394 14:28
چون 3 یا 4 روز بعد بازهم باهم قهر شدند.میدونم بیشتر شما العان با خودتان فکر می کنید چرا دو باره باهم قهر کردن العان بهتون میگم یکی از این دوتا دوست{دشمن} به ان دیگری طهمت میزد و می گفت:من به تو شک دارم تو کفش من را دزدیدی و همان حرف های قدیمی. و باز هم این مشکل رد شد ولی باز هم یکی شروع کرد به گفتن :تو رفتارت با من...
-
دوستی یا دشمنی
جمعه 27 آذرماه سال 1394 14:37
یکروز در مدرسه مفید دو دوست صمیمی صمیمی با هم دعوایشان شد فکرش رو هم نمی کنید که یکی از ان ها در ان روز بخواطر 2 تا نامه دوستانه با ان دیگری قهر کرد و از ان رو ز شروع شد روز بعد یکی به یکی دیگر تهمت کفش دزدی میزند چون کفشش گم شده بود. روز بعد یکی رو یه کاقز برای ان دیگری یه هم چین چیزی نوشت:حقطه حقهطه قورباقه هم قدته....
-
ویروس ناشی
جمعه 27 آذرماه سال 1394 14:20
دیروز یه اطسه کردم سریع رفتم یه قرس خوردم بعد سوپ درست کردم اب نمک قر قره کردم تا اومدم اب جوش بخورم ویروسه اومد بیرون گفت:نمیخواد خود کشی کنی من میرم
-
مدرسه ها تمام شد
شنبه 2 خردادماه سال 1394 11:56
مدرسه ها تموم شده .امروز شنبه من مدرسه نرفتم خونمون خابیدم خیلی خیلی خییییییییییییییلییییییییییییییییییییی خوبههههههههههههههههههههههههههههههههه.ولی گرمه بدم میاد دلم باسه دوستام تنگ میشه خیلی خیلی تنگ میشه مخصوصا احسان بی غم بهترین دوست من تو مدرسه خیلی دوسش دارم.
-
وقتی داری تو خیابون قدم میزنی
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 19:07
-
برو پایین
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 19:06
-
بنزر شما فوتوشاپ هست
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 19:06
-
اسب
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 19:05
زیباترین و گران ترین اسب دنیا . این اسب، نژاد ترکمن با قیمت ۲٫۵ میلیون دلار آمریکا در اختیار این خانم میلیاردر آمریکایی است.
-
یادش رفت
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 19:04